به گزارش پرشین خودرو به نقل از تابناک باتو، نشریه گاردین در بخش تاپ تن (Top 10) ده کتاب یا موسیقی یا فیلم و یا اندیشهی برتر یا بدتر را درزمینهای مشخص انتخاب می کند؛ ده اندیشه ای که مسیر تاریخ را عوض کرد، به شرح زیر است؛
افلاطون اعتقاد داشت که همهی آدمها میخواهند به سعادت برسند و فلسفه راهی است برای فهمیدن اینکه چطور میتوان سعادتمند شد. فلسفهی او در زمان خودش نظم جدیدی را پیشنهاد میکرد.
هرچند گالیله اولین کسی نبود که گفت زمین به دور خورشید میچرخد (حتی کوپرنیک هم اولین نفر نبود، طبق اسناد موجود، ستاره شناسی یونانی به نام آریستاکوس ۱۲۰۰ سالپیش از گالیله، این نظریه را مطرح کرده بود) اما کشف او به تئوری گردش زمین به دورخورشید، سندیت بخشید.
نظریه او پایههای اثباتی قدرتمندی داشت. او لکههای روی خورشید را کشف کرد و یکی از اولین افرادی بود که به وجود ماههایی در سیارهی مشتری پی برد.
تئوری نیوتن، اولین سند برای اثبات این فرض بود که ریاضیات میتواند در فهم جهان طبیعی نقش داشته باشد.
حالا میتوانیم کسوف را از یک قرن قبل، پیشبینی کنیم چون نظم مدار سیارهها بسیار ساده است.
مفهوم نظم جهان (اینکه جهان تابع قواعد ریاضی است) در فرهنگ قرن هجدهم بسیار مهم بوده، نظریهی جاذبهی نیوتن هنوز هم اساس برنامههایی است که هدفشان فرستادن کاوشگران فضایی به سیارههاست.
دکارت با اعلام «میاندیشم، پس هستم»، موضوع اندیشیدن را در موضوع اصلی کنکاش قرار داد. او به جای آغاز بحث وجودی از فیزیک و جهان طبیعت، به سراغ اهمیت اندیشهی فردی رفت و بین ذهن و ماده تفاوت قائل شد: محدودهی علم که قابل اندازهگیری است و بخشی از واقعیت که نمیتوان آن را به علم تعمیم داد. این بخش «اندیشه و آگاهی» نام دارد.
دکارت را به درستی پدر فلسفهی مدرن دانستهاند. دیدگاه او دربارهی اندیشه و آگاهی که آن را خارج از حوزهی علم قرار داد، ایدهی بسیار مهمی بود که هنوز هم به آن میپردازیم. تفکر دکارت، امکان مطالعهی جدی دربارهی ادراک و روانشناسی رافراهم آورد.
کتاب ثروت ملل به تنهایی مسیر تاریخ رو عوض کرد. تئوری اسمیت زمینهساز ایدههایی است که بانک جهانی در اختیار کشورهای در حال توسعه قرار میدهد.
احقاق حقوق زنان بسیار مهم است چون نشان میدهد که زنها همیشه یک پای تفکر رادیکال و اندیشههای آزادیخواهانه بودهاند. مری ولستونکرافت، منتقد همهی ایدههایی بود که به زعم او، مفاهیم زنانه را تحقیر میکرد.
این تحلیل مارکس، اهمیت زیادی دارد، چون توسعهی کاپیتالیسم در جهان مدرن را مورد مطالعه قرار داد. به گفتهی مارکس، تضاد اصلی در جهان بین نژادها و جنسیتهااتفاق نمیافتد، بلکه تضاد اصلی بین ۹۵ درصد کسانی که ثروت جهان را تولید میکنند، با 5 درصدی است که مالک آن همه ثروت هستند.
تحلیل او دربارهی منشا قدرت، به وضوح نشان میدهد که مردمی که استثمار میشوند، خود در شکلگیری آن نقش دارند.
فروید دربارهی این مسأله تحقیق کرد که رفتار انسان، توسط ناخودآگاه شکل میگیرد و به واسطهی آن، فرد به سمت انجام اعمالی میرود که شاید در خودآگاه فرد لزومی بر انجامش نیست یا احساس نمیشود که خود فرد علاقهای به انجامش داشته باشد.
فروید، اولین کسی بود که گفت اگر به انسانها اجازه دهیم در یک محیطی حرف بزنند،در خوابها و لغزشهای زبانی خود چیزهایی را کشف میکنند که بسیار پیچیدهتر ومهمتر از ماجرایی است که دربارهاش صحبت میکنند.
شاید در نگاه اول به چشم نیاید اما نسبیت، نظریه بسیار محکمی است. این نظریه بنیاد همهی نظریههای مدرنی است که دربارهی عملکرد جهان ارایه شده است. بدون نسبیت، ما نمیتوانیم نگاه مدرنی به جهانی که هم اکنون در آن زندگی میکنیم، داشته باشیم.
در کمتر از دو دهه، فضای جهانی اینترنت از صفر به میلیاردها صفحه رسیده است و به هر فردی امکان داد که ناشر یا گوینده باشد. تیم برنرزلی در سالهای 1989_90 به تنهایی فضای جهانی اینترنت را خلق کرد، وب، فضا و دستاوردی مثالزدنی است... .
نظر شما