به گزارش «پرشین خودرو»، با كدام دین و ایمان و باورتان به زندگى من حمله ور شده اید؟؟ یك لحظه چشم بر هم بگذارید و فكر كنید به مادرتان، خواهرتان ،همسرتان و ناموستان چون من هم دختر كسى، خواهر برادرم و ناموس كسى هستم.
شریفی نیا یا (کابوس در بیداری، هفته)
«بازیگری را سرصحنه میبینی وسط کار گذاشت و رفت. می پرسی کجا رفته؟ میگویند رفته که خودش را بسازد! اتفاقا معضل من با کسانی که میگویند باند داری همین است. کسانی که من برای بازیگری میآورم از لحاظ اخلاقی طلا هستند. متاسفانه اعتیاد معضلی است که گریبانگیر بعضی از بازیگران ما شده است و خیلیها به مشکل خوردند. (به خنده) یکی بود که میگفت یک جایی بگذاریم که تست اعتیاد بگذارند و بعد وارد سینما شوند»، پنجشنبه ی گذشته در برنامه ی "شهر فرنگ" شبکه خبر شریفی نیا مرد همیشه در معرض اتهام سینمای ایران، حرف هایی را به زبان آورد که سینما را لرزاند، پیشتر در مورد بازیکنان فوتبال هم چنین حرف هایی را شنیده بودیم.
البته شریفی نیا با رندی اتهام باند بازی را از خود دور کرد، اما مهم تر از آن پرده از اتفاقی تلخ و سیاه برداشت، نباید هم عجیب باشد، وقتی ایران در صدر اعتیاد دنیا قرار دارد و مسئولین می بینند و...، غمناک است وقتی می دانیم خیلی از شهروندانی که هر روز و شب در کوچه و بازار با آنان برخورد می کنیم و ظاهرا بری از هر زشتی هستند، آلوده به انواع متنوع اعتیاد هستند. از سنتی ها مثل: تریاک، تا مدرن تر ها مثل: شیشه، یکی به بهانه ی لاغری، یکی برای تسکین درد، دیگری به صرف ماجراجویی و کنجکاوی، روزها می گذرد و بیشتر در لجن فرو می رویم و با خوش بو کننده های جعلی توهم مدرنیته و تجمل می زنیم ...
روح الله حسینیان یا (نا پایداری، هفته)
همان طور که پیش بینی اش دشوار نبود، جلسه ی بررسی و تصویب برجام در مجلس جنجالی شد و به تشنج کشیده شد و باز هم همان طور که پیش بینی میشد این تشنج از سمت جبهه ی پایداری ایجاد شد. اما هدف این بار ظریف نبود، دکتر صالحی مردی از جنس اصولگرایان، این بار هدف تندرو ترین تشکل اصولگرایی شد تا یکشنبه های سیاه مجلس سریالی شود.
شکل بدیعی از توهین و تهدید در ادبیات سیاسی ایران ثبت شد:«من به آقای ظریف وصالحی گفتم اگرامریكا و اسرائیل به ایران حمله كردند، مردم شما را دستگیر و مجازات خواهند كرد و اگرمن كاره ای بودم، شما را وادار می كردم راكتور اراك را كه پرازسیمان كرده اید خالی كنید، آن وقت شما را درآنجا قرار داده و دورتان را سیمان می گیرم! من نگفتم رویت سیمان میریزم» حسینیان این ها را در بیمارستان گفت، همان جایی که ساعتی قبلتر صالحی به عیادتش آمده بود تا به زعم جناح مخالف با دیپلماسی لبخند انسانیت را فراتر از سیاست قرار دهد.اما مجلس در جریان برجام دو فرایند ظریف را به نمایش گذاشت؛ تاکتیک پایداری ها و تقسیم نیرو در جهت منافع؛ عده ای پرسه در جایگاه هیات رئیسه، عده ای یارگیری در راهروها و عده ای هم تشنج و ایجاد التهاب و اما فرایند پنهان دیگر شکل مدیریت علی لاریجانی بود که تمام تاکتیک های متنوع پایداری ها را بی اثر کرد. او از تهدید حسینیان که یکی از امنیتی ترین نماینده های مجلس است و از اشک های زارعی، شکستی همه جانبه نصیب پایداری ها کرد. حالا حساب لاریجانی با پایداری های برهم زننده ی جلسه ی سخنرانی اش در قم پاک شده است!
باران کوثری یا (جان به در برد، هفته)
امسال فرشته ی مرگ تخت گاز می تازد؛ خبر تصادف باران کوثری موجی از استرس را به جامعه ی خبری وارد کرد که شکر خدا به خیر گذشت، کمی بعد از آن خبر تصادف مهرداد میناوند منتشر شد که این دومی اگر اتومبیل مدل بالایی سوار نبود، اتفاق خیلی بدتری انتظارش را می کشید. اما این همه اخبار هولناک از فرشته ی مرگ که بالای سرمان پرسه می زند، باز هم برای متنبه کردنمان کافی نیست، وقتی که برای بزرگداشت هادی نوروزی بین نامی های فوتبالمان جدل در می گیرد؛ یکی تلفنش را جواب نمی دهد، دیگری لیدرها را تشویق به سرد کردن فضای بازی می کند.
دو دستگی نه، چند دستگی برای بزرگداشت یک جوان تازه درگذشته نشان می دهد هر روز و شب مردن هم حالمان را خوب نمی کند. ماشادو د آسیس در "خاطرات پس از مرگ" می نویسد:«ای برگ های شور بخت درخت سرو من، شما ناچار از افتادن بودید، مثل هر چیز دیگری که زیبا و خواستنی ست؛ اگر چشمی داشتم به یاد شما اشکی می ریختم. واین امتیاز بزرگ مرده بودن است، اگر دهانی نداری که بخندی، چشمی برای گریستن هم نداری.»
حبیب محبیان یا (مرد تنهای، هفته)
«اول از همه بگویم که من بدون گیتارم فلج هستم و تا جایی که یادم می آید تا به حال بدون گیتار روی هیچ صحنه ای نرفته بودم، اما همین که بعد شش سال سکوت می توانم با شما صحبت کنم خوشحالم»، سومین جشن "موسیقی ما" مهمان ویژه ای داشت؛ یکی از چند نامی که سالهای پر ارج و قرب موسیقی لس آنجلسی را تشخص می بخشیدند و در غربت کارهایی ارائه می دادند که تمام سالهای دهه ی شصت و هفتاد را برای ما رنگارنگ کرد.
هزارسال هم که القابی چون مستهجن و بازاری به جنس موسیقی آن سالها ببندیم می دانیم و می دانند که آن شکل موسیقی و مهم تر آن شکل شنیده شدن، حرمتی داشت که در قیاس با موسیقی تفننی و پاقلیونی این روزها، جایگاه بسیار قابل احترامی داشت و همچنان دارد، حبیب در کنار اسم های بزرگی که نمی شود نامشان را آورد گذشته ی ما را ساختند؛ گذشته ای غیر قابل انکار و حسرت برانگیز و دست نیافتنی؛ نوارکاست و هراس کنترل گر و شهلایی که ندانستیم کجا بود؟! شاید در کنار آن درخت خشک و بی برگ، شاید کنار مادری که همگان بی آن تنها و غریبیم.
رسمی شدن تدریجی حبیب و دیدن تصاویر حضورش در یک مراسم رسمی، خبری است که حالمان را خوب می کند. بگذاریم باقی هم بیایند، کمی وسعت نظر می خواهد این که دیگر ربطی به ساختار اقتصاد معیوب ندارد. نمی توانیم مسکن را ارزان کنیم؟ راهکارهای اجتماعی و اقتصادی زمان بر است؟ باور کنید همین قدر گشایش همه ی دردهامان را مسکن است، مگر نه اینکه؛« به شب نشینی خرچنگ های مردابی/ چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟»
بهاره افشاری یا (شایعه، هفته)
«با كدام دین و ایمان و باورتان به زندگى من حمله ور شده اید؟؟ یك لحظه چشم بر هم بگذارید و فكر كنید به مادرتان، خواهرتان ،همسرتان و ناموستان چون من هم دختر كسى، خواهر برادرم و ناموس كسى هستم، بعد از قانون كه تك به تك شما رو زیارت خواهم كرد واگذارتان میكنم به حق و خدایم»، انصافا هم خانم افشاری حق دارد، خبر جعلی ازدواج او با بنیامین بهادری این بار نه از شبکه های مجازی دورهمی، بلکه از یک خبرگزاری معتبر منتشر شد و اصلا همین منبع انتشار باعث بازنشر گسترده ی آن شد، تکذیب شدیدالحن بنیامین هم فایده نداشت، کمی دیر شده بود و شاید اگر حضور شبانه ی بنیامین در خندوانه نبود، داستان همچنان ادامه داشت.
اما نکته ی دردناک اتفاق این بود که هیولای شایعه پایش به خبرگزاری های رسمی هم باز شد تا هر لحظه کمتر از لحظه ی قبل به دنیای رسانه ها و اخبار بی اعتماد شویم، حالا در روزگاری هستیم که بعد از انتشار هر خبری باید در پی صحتش باشیم و بدتر اینکه دیگر نمی توانیم از خبرهای جعلی و زرد تلگرام گله کنیم، حالا اصلی ترین منابع انتشار اخبار هم آلوده اند. در آخر واکنش بنیامین را هم بخوانید: «آقاى تسنیم (!) شما دیگه چرا مگه تو هم از این سایت هاى زردى ؟ ما فکر مى کردیم شما یه فرقى با بقیه میکنى (حداقل در مورد صحت اخبارى که منتشر مى کنى)حالا خودت بگو این دروغ آیا انسانیه یا دینی؟ مرگ بر شایعه».
اسلوبودان کواچ یا (بازیکن سالاری، هفته)
ایپدمی تلخی که سالها قبل گریبانگیر فوتبال شد، حالا دامن والیبال را گرفته است. بنا به تصمیم کمیته فنی فدراسیون والیبال کواچ به انتهای کار رسید. مربی ای که خاطرات خوشی را برایمان رقم زد؛ یک قهرمانی در آسیا، مقام چهارمی در لیگ جهانی و مقام ششمی در جام جهانی.
کواچ ظاهرا شرط کمیته فنی را برای تغییر در کادرفنی نپذیرفت و حالا بازیکنان تیم ملی والیبال باید در انتظار مربی بعدی باشند، می گویند قطعا خارجی است و با کیفیت تر از کواچ است، هیچ ایرادی ندارد، تغییر و تحول امری اجتناب ناپذیر است و خیلی اوقات باعث خیر است، اما وقتی در یک مجموعه احساسات نامطلوب با هم تبانی می کنند و یک نفر را هدف می گیرند، آن وقت باید از تغییرترسید، چون این جنس از تغییر طبیعی نیست و نشان از زیاده خواهی بازیکنانی دارد که طی دو سال اخیر آنقدر تمجید شنیدند که خارج از ظرفیتشان بوده است.
پیش بینی اینکه این مجموعه بازیکنان با موردهای بعدی هم چنین رفتار و یا رفتاری مشابه داشته باشند، دشوار نیست. شکل رفتن فرهاد ظریف و مصاحبه هایش و همچنین نوع میدان داری سعید معروف در حین بازی کم کم حسی نامطلوب از زیرسایه رفتن مربی تیم القا می کرد که نهایتا به رفتن کواچ منجر شد. البته که ولاسکو با کیفیت تر از کواچ بود و شاید مربی بعدی بهتر از کواچ نتیجه بگیرد، اما این شکل تغییر پایه ریز ساختار غلطی می شود که کنترل آسیب هایش بسیار دشوار خواهد شد.
رامبد جوان یا (نارگیل، هفته)
«خندوانه» به پایان رسید. حالا تعداد زیادی از مردم که به بهانه ی «خندوانه» رسانه ملی را ملاقات می کردند، بهانه ای برای رجوع به تلویزیون دولتی نخواهندداشت، درابتدا گمان اینکه رامبد جوان در اجرا شکست بخورد و بعد از چندی عطای کار را به لقایش ببخشد، گزینه ی محتمل بود.
اما رامبد با تیزهوشی متوجه شده بود که مردم جامعه اش در شرایطی ویژه هستند و از ارتکاب طبیعی ترین و دم دستی ترین شادی های روزمره دور هستند، او با اجرایی صمیمی و نه بی ادبانه و با طراحی خوب و ترکیب متوازن از آیتم های متنوع و خلق کاراکتری مخالف خوان همچون: نیما، در کنار تولد عروسکی بالغ و طناز و همچنین استفاده ی مناسب از ریتم و موسیقی فضایی را خلق کرد که نیاز جامعه بود.
اما کار دشوارتر شاید بالانس میهمانان برنامه بود که باید ترکیبی از افراد مشهور و گمنام هایی میشد که به فراخور تقویم و حوادث به برنامه می رسیدند، رامبد در این زمینه هم تقریبا موفق عمل کرد. «خندوانه» خیلی راحت می توانست به ورطه ی لودگی بیفتد، اما طرح مسائلی چون: کمپین ها، وزن اجتماعی خوبی به برنامه داده بود گرچه که در مورد تاثیر گذاری این کمپین ها در دراز مدت نمی توان به راحتی قضاوت کرد و در نهایت استندآپ کمدی که تزریق شور و هیجان به برنامه بود و تب «خندوانه» را بالا برد و در مجموع خاکی از سیمای کساد جمهوری اسلامی تکاند.
منبع: برترین ها
نظر شما