به گزارش «پرشین خودرو»، دیروز در خیابان استخر در شمال شرقی تهران یک لیلاند غول آسا که جرثقیلی را نیز با خود حمل می کرد در وسط چهارراه شلوغ واژگون شد و فضایی پر از وحشت و اضطراب را برای اهالی این محله به ارمغان آورد؛ اتفاقی که به مصدوم شدن چندین نفر و متلاشی شدن چندین خودرو شخصی انجامید.
مفهوم حادثه در تهران عوض شده است. مرگ، بازیگوشانه در خیابان های شلوغ شهر و در بی خطرترین موقعیت ها جان تهرانی ها را می ستاند. ناگهانی و ضربتی. مرگ های عجیبی که با عقل جور درنمی آیند. سابق از مسافرت می ترسیدیم. از پرواز با هواپیماهای قدیمی و جاده هایی که با دره ها و گردنه هایشان ما را به فکر عقوبت زندگی مان می انداختند اما حالا بازیگوشی های مرگ به شکلی ترسناک به محدوده زندگی شهری ما کشیده شده است.
مرگ های عجیب و باورنکردنی. اتوبوس هایی که باید امن ترین وسیله حمل و نقل شهری باشند به طرزی دیوانه وار به در و دیوار اتوبان ها و خیابان ها می خورند و تلفات می دهند و مسافرانشان را که در آسوده ترین شکل ممکن در انتظار رسیدن به مقصد بودند ده ها متر بر فرشی از خرده شیشه و آسفالت داغ می کِشند و می کُشند.
جرثقیل ها ناگهان شروع به بیقراری کرده اند و به طرزی کابوس وار در خیابان ها سقوط می کنند. گودبرداری های سراسیمه واری که مردم بیگناه را در همسایگی شان به آوار مرگ میهمان می کنند. نماهای ساختمان که بر سر مردم می ریزند و پارک های بازی که ترن های شادمانی و جوانی شان پیام آور درد و زجر می شوند.
چه بر سرمان آمده است؟ این حجم حادثه منطقی است؟ چه شده که راننده های اتوبوس های شهری اینگونه ماجراجو شده اند و جان مردم را به بازی می گیرند؟ بر سر راننده های کامیون ها و متصدیان جرثقیل ها چه آمده است؟ چگونه می شود که ترن های هوایی از جا درمی آیند و سقوط می کنند؟ با کدام مجوز استاندارد؟ با کدام ضریب امنیت؟
چه شده است؟ آیا اینها نشانه کاهش تمرکز شهروندانی است که در کمرکش مشکلات اقتصادی از انجام ماهرانه وظایف خود بازمانده اند و ناتوان شده اند؟ آیا این ناشی از شتاب و سراسیمگی است که برای درصدی پول و منفعت بیشتر همه ما را فرا گرفته است. از آن مهندس ناظر تحصیلکرده گرفته تا مسئول ارزیابی استاندارد و مهندس کنترل کیفیت شهربازی و راننده های لوطی منش اتوبوس ها و بساز و بفروش های گرامی و متصدیان جرثقیل ها و مهندسان فنی هواپیماها و ...
این شتاب و سراسیمگی را یک جایی متوقف کنیم. از یک جایی باید شیوه مان را عوض کنیم. جان دیگران را نمی توانیم اینگونه به بازی بگیریم. می دانیم که همه ما در حال دویدن برای نجات از گردباد مشکلات اقتصادی هستیم اما نمی شود اینگونه با جان آدم ها بازی کرد. نمی شود بازی با جان مردم را به شرایط اجتماعی نسبت داد.
از یک جایی باید به خودمان بیاییم. این دویدن سراسیمه و شتابان برای فرار از مشکلات اقتصادی نفس مان را بریده است. برای مایی که از دیرباز با انضباط اجتماعی و شغلی رابطه خوبی نداشتیم حالا با فشار اقتصادی بهانه های لازم برای آشفتگی های خطرناک ذهنی و روحی مان پیدا کرده ایم. بس است. در شرایط امروز همه باید با وسواسی دو چندان حرفه مان را انجام دهیم. بازی با جان آدم ها کافی است.
در چند ماه اخیر شهروندان تهرانی دچار حادثه هایی شدند که در عین سادگی خسارات فراوانی برای آنها به دنبال داشت
شهروندان بی دفاع
مفهوم حادثه در تهران عوض شده است. دیگر مثل سابق نمی توان حوادثی که منجر به مرگ و آسیب دیدگی شهروندان می شود را فقط در تصادفات رانندگی و بلایای طبیعی طبقه بندی کرد؛ حالا ما با اتفاقاتی روبرو هستیم که اصل غافلگیری در آنها به شکلی تمام عیار رعایت می شود. یعنی از جایی ضربه می خوریم که اصلا فکرش را هم نمی کنیم.
هجوم ماشین آلات به زندگی شهری اکنون مرگ های دردناکتری را رقم می زند که یادآور ایده تکراری فیلم های علمی - تخیلی یعنی خیزش ماشین ها و ربات ها علیه انسان هاست. نمی خواهیم با حرف های شعاری از له شدن زیر چرخ های توسعه و مدرنیته بگوییم؛ منظور حوادثی است که در عین سادگی خسارات فراوانی به جای می گذارند.
در همین چند هفته گذشته چپ کردن اتوبوس درون شهری، سقوط ترن هوایی و چندین حادثه ساختمانی، منجر به مرگ و آسیب دیدگی شهروندان تهرانی شد. قطعا این حوادث ناشی از ابتکارهای تازه حضرت ملک الموت در ستاندن جان بشریت نیست بلکه عامل آن سهل انگاری و خطاهای انسانی جدید است. در گزارش امروز چند حادثه اخیر با همین محوریت را با راوی اول شخص مرور می کنیم.
گودبرداری غیراصولی رکورد می زند
تصور کنید یک روز در خانه با پیژامه و لباس راحتی برای خودتان استراحت می کنید اما ناگهان این آرامش دلپذیر با یک حادثه هولناک خراب می شود. ابتدا زمین می لرزد. شما فکر می کنید زلزله شده اما بعد یادتان می افتد همسایه کناری بنایی دارد و احتمالا فعالیت ماشین آلات آنها خانه شما را به لرزه انداخته.
چند ثانیه بعد ماجرا جدی تر می شود و خانه آوار می شود روی سرتان. می پرسید علت؟ گودبرداری غیر اصولی! به همین راحتی. باور کنید سال 90 در چنین روزهایی خانه ما در بلوار فردوس خیابان برنامه و بودجه ساعت 8 شب خراب شد و خلاص!
دو کودک و یک سالمند در این حادثه فوت کردند. ما هنوز نفهمیدیم گناه ما چیست که همسایه بغلی به صورت مشارکتی با بسازبفروش ها می خواهد خانه اش را بسازد و نقشه کشیده یکی از چهار واحدی که گیرش می آید را بفروشد تا با پولش ماشین لوکس بخرد.
پی نوشت: گودبرداری غیراصولی رکورددار حوادث ناشی از کار است. به طور دقیق تر می گویند سالانه 250 حادثه گودبرداری در کشور رخ می دهد. در همین سه سال اخیر چندین شهروند و کارگر ساختمانی در اثر گودبرداری غیراصولی جان خود را از دست داده اند. سهل انگاری پیمانکاران در استفاده از سازه نگهبان مهمترین علت بروز چنین حوادثی است.
حادثه ترن هوایی و عیشی که ناتمام ماند
بهار برای تفریح کردن فصل مناسبتری است. نه از سوز و سرمای زمستان خبری هست و نه هنوز عرق ریزان تابستان از راه رسیده. در قحطی اماکن تفریحی تهران بد نیست آدم کمی پول پس انداز کند تا آخر هفته به شهربازی برود.
پارک ارم تهران گزینه هیجان انگیزی محسوب می شود. جایی که یادآور شادی های کودکانه است. جمعه نوزدهم اردیبهشت ماه من به همره دو تن از دوستانم رفتن به پارک ارم را به عنوان یک تفریح سالم انتخاب کردیم. در میان جیغ و هیاهوی آدم بزرگ ها کمی قدم زدیم، خوراکی های خوشمزه خریدیم و برای انتخاب وسیله های بازی با هم بحث کردیم.
در نهایت هیات سه نفره ما تصویب کرد بلیت «موش دیوانه» را بخریم. خیال می کردیم کمی باد لای موهایمان می پیچد و بعد از ترشح آدرنالین با حسی خوشایند از کابین پیاده می شویم. بعد در مسیر برگشت خانه بلند بلند از حسمان آن بالا برای هم تعریف می کنیم و پیتزا می خوریم.
اما عیش ما ناتمام ماند. مثل یک کابوس ترسناک ما از یک ارتفاع 8 متری به پایین پرت شدیم. می گویند تجهیزات استاندارد نبوده یا چنین بهانه هایی اما چه اهمیتی دارد؛ مهم این بود که جمعه شب ما تلخ تمام شد و هر سه نفرمان از شهربازی مستقیم راهی بیمارستان شدیم.
پی نوشت: چندی پیش در شهربازی کاخک گناباد دو کودک در اثر ترکیدن سرسره بادی کشته شدند. در سال 92 هم در شهر بازی های تبریز و اهواز حوادث مشابهی رخ داده بود. موسسه استاندارد می گوید از 606 شهربازی و 6400 وسیله بازی که از سال 87 تا 91 بررسی کرده 4900 وسیله غیراستاندارد بوده اند.
تصادف با غول آهنی
11:45 قبل از ظهر سه شنبه 23 اردیبهشت در همان مسیر هر روزم در حال تردد بودم. خیابان استخر تقاطع بلوار استقلال جایی که به علت شلوغی زیر پل شهید زین الدین ترافیک آن در روزهای عادی تا چهار راه بالاتر هم می رسد اما سه شنبه روز تعطیلی عید بود و خیابان ها خلوت.
در چنین روزهایی بعضی از مردم با سرعت بالاتری رانندگی می کنند و احتمال تصادف هم هست اما چیزی که اصلا به مخیله انسان خطور نمی کند، تصادف با یک جرثقیل است.
بله جرثقیل! من و پنج خودروی دیگر با یک غول آهنی تصادف کردیم که به علت کنترل نداشتن راننده به چراغ راهنمایی رانندگی برخورد کرد و وسط چهار راه واژگون شد. سه پراید، یک نیسان، یک 206 و یک پژو 405 در این حادثه خسارت دیدند. به جز من که از ناحیه سر و کمر آسیب دیدم، سه نفر دیگر هم از ناحیه دست، پا و صورت به شدت صدمه دیدند. در چند ماه اخیر بارها از واژگونی جرثقیل ها حین کار در پروژه های ساختمانی شنیده بودیم اما نمی دانستیم این دوستان چنین کراماتی دارند که وسط خیابان سواره رو هم می توانند شهروندان را مستفیض کنند.
پی نوشت: چندی پیش گزارش مفصلی درباره سقوط سریالی جرثقیل های ساختمانی در تهران نوشتیم و علل آن را در گفتگو با کارشناسان بررسی کردیم. همین دو روز پیش هم جرثقیل دیگری حین کار واژگون شد. همانطور که در فروردین و اردیبهشت امسال سه بار در مناطق سعادت آباد، خیابان نبرد و قیطریه موارد مشابهی رخ داده بود. عجیب ترین مورد هم در سال 91 حین عملیات دو طبقه کردن بزرگراه صدر رخ داد که واژگونی یک جرثقیل به خودروهای در حال عبور خسارت زد و حتی گفته شد یکی از آسیب دیده ها در اثر جراحات وارده فوت کرده است.
اتوبوس یا ارابه مرگ؟
سال هاست رسانه ها، رادیو و تلویزیون سعی دارند به ما تفهیم کنند استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی کار خوبیست. به صرفه بودن از نظر اقتصادی، کاهش ترافیک و آلودگی هوا و ایمن بودن از مزایای آن برشمرده می شود. در نتیجه من و احتمالا جمع 60-50 نفره ای که همسفرم بودند با همین استدلال برای یک سفر درون شهری استفاده از اتوبوس شرکت واحد را انتخاب کردیم.
دقیقا ساعت 9 صبح هشتم اردیبهشت ماه بود. در مسیر ورودی بزرگراه آزادگان به حکیم غرب بودیم که ناگهان اتوبوس واژگون شد. سرعت اتوبوس از 50 کیلومتر بر ساعت بیشتر نبود اما نمی دانیم چطور به پهلو غلتید.
هیچکدام از ما مسافران این اتوبوس به مقصد نرسیدیم. من و شش نفر دیگر جان خود را در این حادثه از دست دادیم. آن هم در یک روز بهاری و زیبا که اصلا گمان نمی کردیم آخرین روز عمرمان باشد.
اتوبوس های شهری همیشه ظاهر مهربانی داشتند، از آن اتوبوس های دو طبقه قرمزرنگ دوست داشتنی گرفته تا بنزهای قدیمی با موتور پر صدا و پر دودشان اما انگار قسمت این بود همین خودروی بی آزار ما را به کام مرگ بفرستد.
پی نوشت: سه روز پیش در میدان هفت تیر یک اتوبوس شرکت واحد ترمز برید و بعد از برخورد با یک دستگاه وانت به سمت پیاده رو منحرف شد. خوشبختانه در این حادثه به مسافران یا عابران پیاده آسیبی وارد نشد. در سال های اخیر که اتوبوس های بی آر تی تهران هم راه افتاده چندین بار اتفاقات تلخی رقم خورده است؛ از جمله فروردین ماه سال گذشته که برخورد یک دستگاه بی آر تی با درخت در خیابان ولیعصر منجر به مصدومیت 16 نفر شد.
سنگ نمایی که قربانی گرفت
به نظرم اگر این نشریاتی که فهرست ها و رکوردهای عجیب را در دنیا جمع آوری می کنند بخواهند مسخره ترین مرگ دنیا را پیدا کنند باید سری به تهران بزنند. من بعید می دانم تا حالا در نقطه ای از دنیا علت مرگ کسی سقوط سنگ بنای ساختمان گزارش شده باشد.
عصر شنبه 6 اردیبهشت ماه در تهران توفان شد. نه از آن توفان هایی که برایش در آمریکا اسم سندی و کاترینا می گذارند. یک پدیده جوی خیلی ساده بود اما اثری که در زندگی من و خانواده ام گذاشت چندان ساده نبود.
وقتی توفان شد من همراه دو فرزند خردسالم در خیابان ابوذر تهران بودم. همه مسائل ایمنی را هم رعایت می کردیم و از مسیر پیاده رو می گذشتیم. نمی دانم این تیر غیب از کجا پیدا شد؟ چرا باید سنگ نمای یک ساختمان چهارطبقه نوساز صاف روی سر من سقوط کند؟!
این حادثه عجیب و مضحک نقطه پایان زندگی دنیوی من بود و حالا نگران فرزندانم هستم. لابد از اینکه اینقدر ساده و پیش پا افتاده پدرشان را از دست داده اند حسابی دمغ شده اند. اصلا نمی دانم به خونخواهی من باید یقه کی را بگیرند؟ مدیر ساختمان؟ کارگر؟ مهندس ناظر؟ پیمانکار؟ سنگ فروش؟ سیمان ساز؟
پی نوشت: دقیقا در همین ساعت در حادثه ای مشابه زنی در شرق تهران بر اثر سقوط سنگ نمای ساختمانی جان خود را از دست داد.
منبع: روزنامه هفت صبح
نظر شما