بترسیم از روزی که تهران تبدیل به یک پارکینگ شود!

پرشین خودرو: گروه ایران

به گزارش «پرشین خودرو»، در وضعیت فعلی و در شهرهای بزرگ و کوچک سرزمین‌مان ایران، مسئله ترافیک و عبور و مرور خودروهای شخصی، مسافربر یا به قولی (مسافرکش) تک‌سرنشین‌های دارای آرم ورود به نقاط ممنوعه داخل شهر، آژانس‌های باز هم دارای آرم و در کنار آنها اتوبوس‌ها و وانت‌بارها و ماشین‌های ویژه حمل اجناس و در کنار همه اینها صف انبوه موتورسواران بیشتر از خودراضی و البته برخلاف دیگر شهرهای دنیا «مسافرکش»، دیگر جایی برای نفس کشیدن و رفت و آمد درست و درمان به خیابان‌ها و جاده‌های درون‌شهری نمی‌گذارند.

راستی چه شده که اینقدر احتیاج به انواع خودرو برای رفت و آمد درون شهر وجود دارد؛ چرا همه می‌خواهند سواره و آن هم با موتور و خودروهای داخلی و خارجی در کوچه پس‌کوچه‌های شهر به قول معروف بتازند و مقدار ماندن‌های درون خانه و در فروشگاه و مغازه و بازار را جبران کنند؟! چرا هیچ‌کس حاضر نیست طبق نصایح بزرگان و اندیشمندان خودمان که می‌گویند «سحرخیز باش تا کامروا باشی» یا به قول بعضی‌های دیگر، خداوند سبحان روزی همه را صبح زود تقسیم می‌کند و هر کس زودتر از خانه و کاشانه بیرون برود، شب با دست پر به خانه بازمی‌گردد، رفتار کند و اینقدر دنبال خودروهای شخصی و کرایه‌ای و تاکسی و موتور مسافرکش‌ها ندود و با خیال راحت به سرکارش برود؟

خدا نیاورد روزی را که به خاطر نبود جا برای توقف و پارک کردن خودروهای مختلف، همه شهرهای بزرگ تبدیل به پارکینگ شده و راهبندان و توقف کامل به وجود آید.

خانه، پارکینگ و... کوچه
در حالی که طبق دستور شهرداری‌ها در مناطق و محله‌های مختلف شهری، هر مجموعه بالاتر از ۴ واحد باید حتما دارای پارکینگ به تعداد هر واحد آپارتمان و هر مجموعه مسکونی بالاتر از ۳ طبقه مجهز به آسانسور باشد، در بسیاری از ساختمان‌های شهری با توصیف حفظ پارکینگ و به‌کاربری آسانسور مالکان اقدام به ساخت و در نهایت پرداخت جریمه تعیین شده می‌کنند.

این یعنی دور زدن قانون برای پارکینگ‌سازی و دیگر امکانات در نظر گرفته شده از مجراهای قانونی. حالا اگر در هر منطقه حدود ۱۰۰ ساختمان ۴واحدی پرداخت جریمه را برای فرار از ساخت پارکینگ پیش‌بینی کنند، این یعنی ۱۰۰ ضرب در ۴ اتومبیل برای تنها یک محله که در مجموع ساخت بناها در محله‌ها و مناطق دیگر می‌توان به‌طور تقریبی تعداد خودروها در خیابان و کوچه‌های اطراف مانده را محاسبه کرد.

این را هم باید در نظر گرفت که بسیاری از این خودروها به دلیل نبود دستیابی به مجوز ورود در مناطق مهم شهری لااقل تا رسیدن غروب باید در جایی غیر از پارکینگ‌های زیر مناطق مسکونی به صورت «کج‌دار و مریز» متوقف باشند که همین تعداد خودروی متوقف در کوچه پس‌کوچه‌های بالا و پایین شهر برای گره خوردن ترافیک اصلی کافی است. در زمینه دیگر، خودروهای پارک‌شده در پارکینگ‌های چند طبقه زیرین ساختمان‌های بزرگ و گرانقیمت نیز راه و روش خود را دنبال می‌کنند.

برای مثال دیده شده یک خانواده پنج نفری، پدر، مادر و سه فرزند جوان هرکدام نسبت به خرید یک خودرو اقدام می‌کنند و حتما هم دیده‌اید و دیده‌ایم که ترافیک بعد از ساعت ۶ بعدازظهر در خیابان‌های مرکزی شهرها بسیار سنگین و قابل توجه است.

بالای شهر
برای نمونه‌گیری محله‌ای یا به عبارت کلی منطقه‌ای در زمینه حضور خودروها و نوع ماشین‌های مورد مصرف دو نقطه کلان‌شهر تهران را مورد مطالعه قرار داده‌ایم.

از مناطق بالای شهر، کوچه پس‌کوچه‌ها و خیابان‌های ورودی و خروجی به منطقه فرشته را بررسی کرده‌ایم. کوچه‌های منشعب از خیابان فرشته که بین خیابان شریعتی از شرق و قدیمی‌ترین خیابان یعنی ولیعصر که از تجریش شروع و به میدان راه‌آهن ختم می‌شود قرار گرفته است، چشم‌انداز خیابان فرشته به خیابان‌هایی مثل تختی و هرزگوین و... پر است از برج‌های بلندمرتبه و نیز خانه باغ‌های ویلایی که معمولا بین دویست متر تا پانصد متر زمین و ساختمان دارد و البته خودروهای در حال رفت و آمد ساکنان نیز جزو گرانقیمت‌های ساخت ایران و یا وارداتی‌های فول امکانات است که به قولی بهای یک خودرویش گاه بیشتر از بهای یک خانه ۲۰۰متری میانه تهران است و بیشترین تعداد شعبه‌های بانک غیردولتی یا به عبارتی خصوصی در همین منطقه قرار دارد.

جالب اینکه شب هنگام هیچ خودرویی که متعلق به اهالی خیابان فرشته یا کوچه پس‌کوچه‌هایش باشد دیده نمی‌شود. چرا که هر واحد آپارتمانی یک یا دو پارکینگ اختصاصی ویژه خود را دارد و اگر ماشینی کنار کوچه‌ها پارک شده، متعلق به کسانی است که برای خوردن شام به رستوران‌های این منطقه مراجعه یکی دو ساعته دارند و برای هر بخش و هر کوچه هم نیروهای پلیس محله و پارکبان وجود دارد که خیال ماشین‌دارها راحت باشد تا هیچ چشم‌زخمی به خودروهای‌شان وارد نشود.

به قولی رانندگان خودروهای آخرین مدل با توجه به فرهنگ محلی یا زمینه‌های توقف و رفت و آمد به ساختمان‌های مسکونی یا تجاری آسه می‌آیند و بعد با پرداخت انعام مناسب آسه می‌روند، بدون سر و صدا و بحث و داد و قال معمول.

و پایین شهر
به همت و برنامه‌ریزی مدیران شهرداری‌های مناطق پایین‌شهر و به اصطلاح جنوب تهران، مقداری فضای سبز و میدانگاهی و گاه استخر و فواره‌های مربوط به زیباسازی، می‌تواند بیشتر از فضاهای سبز بالای شهر تهران هم باشد، اما با وجود بافت قدیمی و فرسوده و یادگار صد ساله تهران قدیم، ساختمان‌های فراوان نوساز در کنار ساختمان‌های فرسوده قدیمی در کنار هم خودنمایی می‌کند، همین موقعیت محلی عامل مهمی شده در ترافیک و بی‌نظمی حاکم بر محله‌های قدیمی و خیابان‌های عریض و طویل و صد البته حضور انواع ماشین‌های نه‌چندان مدل بالا و گرانقیمت.

در گفت‌وگو با آقای امینی که سال‌هاست به صورت اجاره‌ای ساکن یک محله قدیمی به نام «فلاح» که امروزه به «ابوذر» شهرت دارد بسیاری از مسائل و قصه‌های مربوط به این منطقه را می‌شنویم.

منطقه فلاح یا همان ابوذر معروف در غرب فرودگاه قدیمی قلعه‌مرغی قرار دارد که خیلی از اهالی قدیمی هنوز هم سر و صدای هواپیمای یک و دو موتوره تمرینی و آزمایشی در حال پرواز را بر فراز خانه‌ها و محله به یاد دارند، نام‌های قدیمی تهران چند دهه قبل مثل میدان راه‌آهن، جوادیه و پل جوادیه، یافت‌آباد و پاسگاه نعمت‌آباد را اهالی تهران به یاد دارند، جایی که کمی آنسوترش میدان بزرگ میوه و تره‌بار قرار دارد، تا طبقه کارگر و زحمتکش ساکن این مناطق به میوه و سبزی و مرغ لااقل ارزان‌تری دست یابند. جایی که در خانی‌آباد قدیم و خانی‌آباد نو، این مناطق هم به لطف حضور بسیار زیاد گروه‌های مهاجر و شمالی‌هایی که با فروش زمین و باغ و به نیت تحصیلات فرزندان‌شان راهی تهران شده‌اند و با خرید ملک و خانه و یک ماشین پراید، زندگی را از نوع شهری ادامه داده‌اند شلوغ شده است. از طرفی با توجه به نیاز اهالی به وسایل حمل‌ونقل و سوار شدن به خودروهای مسافرکش، دو طرف خیابان‌ها تبدیل به پارکینگ خودروها شده و رفت و آمد مسافرکش‌های منطقه با وجود دستیابی به مترو و اتوبوس، نوعی شلوغی و ترافیک همیشگی را به نمایش گذاشته است. دوست همیارمان در معرفی وضعیت محله ادامه می‌دهد:

حتی اگر بر تعداد واگن‌های مترو اضافه شود و خطوط اتوبوس پرداخته‌تر شود، باز هم تکافوی این تعداد از ساکنان که به طور دائم در حال گسترش هستند را نمی‌دهد. به همین دلیل هم باید اشاره کنم به تعداد چشمگیر مدارس دولتی که به‌ویژه صبح‌ها و زمان ورود محصلان به دبستان‌ها و دبیرستان‌ها، با توجه به تجمیع دانش‌آموزان تعداد بالای ساکنان را نشان می‌دهد و نیز هنگام تعطیلی بعدازظهر که باز گروه‌های مختلف دانش‌آموزی همه کوچه‌ها و خیابان‌ها را زیر پا می‌گذارند. پرخطرتر از همه تعداد فراوان خودروهاست که با سوار کردن مسافر بالا و پایین می‌روند و لااقل ۹۰درصد خودروهای موجود در منطقه را نیز ارزان‌ترین ماشین تولیدی فعلی یعنی «پراید» تشکیل می‌دهد.

جای نفس کشیدن!
درست در میانه‌های یک خیابان در حوالی خانی‌آباد قدیمی، مغازه دو دهنه تقریبا کهنه‌ای قرار دارد که وقتی داریم روی سوژه‌های متمرکز درباره تهران قدیم کار می‌کنیم و به ضرورت عکس هم می‌گیریم، صاحبش که یک سالمند خوش‌قیافه است با ممانعت از کار عکاسی اعلام می‌کند:

«بساطتون رو جمع کنید برید یه جای دیگه، حوصله سر و صدا ندارم». این در حالی است که اجازه اماکن را هم داریم و در ثانی بررسی وضعیت بخش‌هایی است که نیاز به بازسازی دارند، اجازه‌نامه را ارائه می‌دهیم اما پیرمرد به شدت مخالف کار ماست. همسایه‌ها پا در میانی می‌کنند، رضایت نمی‌دهد من با احترام می‌گویم: آقای محترم، اینجا یک خیابان ماشین‌رو متعلق به همه مردم است، این که نمی‌شود شما تصمیم‌گیرنده اصلی باشید، بعد هم شما یک کار مربوط به جامعه اطرافتان را دارید، ما هم برای رسانه کار می‌کنیم و آقای میوه‌فروش قدیمی که بسیار هم مورد اطمینان و احترام مردم اطراف است، می‌گوید:

«شما خودتان به این اطراف نگاه کنید، دو سمت خیابان خودروها در صف توقف کرده‌اند، من دیده‌ام که آدم پیر و سالمندی مثل خودم برای رفتن به پیاده‌رو جایی را پیدا نمی‌کند تا از میان ماشین‌ها رد شود، اصلا جای نفس کشیدن نیست، یک روز صبح قبل از ساعت ۸ بیایید، ببینید چه کسانی در حال پارک اتومبیل هستند. همه هم کارمندان وزارتخانه‌ها و ادارات اطراف بازار و شمس‌العماره، اینجا پارک می‌کنند و به سرعت ناپدید می‌شوند تا طرف‌های غروب که بیایند و ماشین‌هایشان را ببرند. برای همین ما هم کفری می‌شویم و به شما گیر می‌دهیم. اصلا خود شما که حتی اجازه کار هم دارید، از کجای این خیابان شلوغ و پر از راه‌بندان می‌خواهید عکس بگیرید؟» در این میان جوانک خوش‌مشربی هم حرف توی حرف می‌آورد که: «شده مثل جنگل، کدوم جنگل؟ اینقدر درخته که آدم جنگل رونمی‌بینه! »

همه تقریبا می‌خندند و جناب میوه‌فروش می‌گوید:

«به جای فکر پارکینگ بودن و مصاحبه با من پیرمرد و بررسی وضعیت ترافیک، یک فکری به حال امثال این آقا محسن ما بکنید که با درس و تحصیل و خانواده محترم، به علت بیکاری دنبال بذله‌گویی و لطیفه درست کردن نره... همه نوجوانان‌ها و جوان‌ها دست می‌زنند و جناب «محمدحسن‌خان» که بعد می‌فهمم دو عکس قدیمی چسبیده به دیوار دکانش دو شهیدی هستند که تقدیم انقلاب اسلامی کرده است. کارمان تقریبا تمام شده، در حالی قرار است به پارکینگ ماشین‌های‌مان برویم که نمی‌توانیم از بین ماشین‌های پارک شده عبور کنیم و به قول یک رفیق قدیمی که همان نزدیکی پیدایش کرده‌ایم:

«آخه میون این همه گرفتاری و درگیری با بافت فرسوده شهری در کدام زمین خالی یا مکان به درد بخور دیگری قراره دنبال پارکینگ چند طبقه بگردیم؟ واقعا که! »

منبع: صمت
کد خبر 46780

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha