به گزارش «پرشین خودرو»، ورزشگاه آزادی تهران ۴۵ ساله شد. هفتهنامه همشهری جوان به مناسبت گشایش ورزشگاه آزادی در ۲۶ مهر ۱۳۵۰ نوشت:
«فقط کافی است یک بار توی یک ورزشگاه خالی پرسه بزنید تا بفهمید هیچ چیز خالیتر از یک ورزشگاه خالی نیست. سکوها بدون تماشاگر سوهان روح میشوند و نمیشود تحملشان کرد؛ سکوهایی که بیشتر و بهتر از هر جای دیگری قادر هستند، واژه «من» را به «ما» تبدیل کنند. «آزادی» و «سانسیرو» و «اولدترافورد» هم ندارد. هر جایی که باشید، فعلها اول شخص جمع میشوند: بردیم، گلزدیم، باختیم! بردند و باختند توی هیچ ورزشگاهی در هیچ جای دنیا معنایی ندارد. همه این توصیفات وقتی به ورزشگاه پیر آزادی میرسند، معنای دیگری پیدا میکنند. ورزشگاهی که رازهای سر به مهر زیادی از دوران ساختش باقی مانده است. ساخت ورزشگاهی به آن عظمت فقط در عرض سه سال با ۸۰ میلیون تومان بودجه که آن زمان برای چنین پروژهای ناچیز بود و البته با اختلاسهایی که منجر به کنار گذاشته شدن رئیس سازمان تربیتبدنی وقت و آمدن تیمسار خسروانی شد. رازهایی که مهجور ماندهاند و تشنه تحقیق هستند. پرونده همشهری جوان به مناسبت گشایش ورزشگاه آزادی در ۲۶ مهر ۱۳۵۰ ادای دین همه ما به ورزشگاه پیری است که اولین تجربه «ما» شدن را به ما داد.
در اروپا استادیومها هویت باشگاهها به حساب میآیند. ورزشگاه آنفیلد جایگاه پارکینگی برای تماشاگرانش تعبیه نکرده است. هواداران باید با پای پیاده از استادیوم بیرون بروند تا سرود رسمی باشگاه «تو تنها قدم نخواهی زد» معنایی واقعی پیدا کند. مهمترین جایگاه استادیوم دلآلپی را به نام «پیچ شیرهآ» نامگذاری کردهاند؛ به نام گائتانو شیرهآ، مدافع اسطوره تورینیها که بعد از ۱۴ فصل بازی با لباس یوونتوس در یک تصادف رانندگی در سیوسهسالگی فوت کرد.
اینتریها برای این که از زیر سایه استادیوم سانسیرو بیرون بیایند، نام اسطورهشان جوزپه مهآتزا را روی آن میگذارند. روی تمام دیوارهای کمپنو (به معنای میدان جدید که به اشتباه نوکمپ خوانده میشود) شعار باشگاه بارسلونا، «فراتر از یک باشگاه» دیده میشود و مگر ممکن است کسی بارسلونا را جدا از کمپنو به یاد میآورد. تقریبا برای بیشتر باشگاههای اروپایی میتوان مثالهای مشابهی پیدا کرد که هویت یک باشگاه بدون تصویر ورزشگاه آنها ممکن نیست. در ایران اما داستان ورزشگاهها متفاوت است. ۹۰ سال پیش انگلیسیها بعد از چاههای نفت، توپ فوتبال را هم به ایران آوردند.
کارگران ایرانی بدون این که دروازه و زمین استانداردی داشته باشند، فقط دنبال توپ میدویدند و به آن ضربه میزدند. تا این که جان مرداک، مهندس انگلیسی، اولین ورزشگاه مدرن ایران را طراحی کرد و ظرف یک سال آن را ساخت؛ ورزشگاهی که امروز به نام ورزشگاه بهنام محمدی مسجدسلیمان میشناسیم. از آن روز تا الان، ایران ۳۸ استادیوم فوتبال ساخته است. از اولین ورزشگاه تهران، امجدیه، بگیرید تا ساخت ورزشگاه در شهرهایی مثل کاشان و زاهدان که اصولا باشگاهی در آنجا وجود ندارد که توی ورزشگاه فوتبال بازی کنند.
هر کدام هم داستانهای خودشان را داشتهاند. درباره استادیوم امجدیه میگویند علی کنی، اولین رئیس فدراسیون فوتبال ایران، در جلسهای که در گراندهتل برگزار شده بود، خطاب به محمد تدین، رئیس مجلس شورای ملی، به طعنه میگوید: «بچههای ایرانی توی مملکت خودمان زمین فوتبال ندارند اما انگلیسیها تا دلتان بخواهد زمین فوتبال ساختهاند.» همین طعنه کارش را میکند و محمد تدین لایحه خرید زمین برای ساخت ورزشگاه را به مجلس میبرد و بالای دروازه دولت، باغ ۷۰هزار متری امجدالسلطان را با بودجه ۱۰هزار تومانی مجلس میخرند به قرار متری یک ریال. اما اگر همه این داستانها را هم مرور کنیم، قصه استادیوم ۱۰۰هزار نفری آزادی چیز دیگری است. همین چند سال قبل بود که فیفا از کاربران سایتش خواسته بود بهترین ورزشگاههای دنیا را انتخاب کند.
کنار نامهایی مثل کمپنو، سانسیرو و اولدترافورد، نام ورزشگاه آزادی هم بین ۱۰ استادیوم محبوب دنیا قرار داشت. این همان حسی است که همه ما ایرانیها نسبت به آزادی داریم. فرقی نمیکند زمستانها روی سکوهای سیمانی ورزشگاه یخ بزنیم یا از وضعیت خراب دستشوییهای آزادی به خودمان بپیچیم. آزادی توی حافظه نوستالژیک همه ما نقش بسته است؛ فارغ از همه کمبودها و نقصها. آزادی بهترین تصویر ورزشی ما از سالهای گذشته است؛ جایی که آن قدر قدرت جادو دارد که میتواند بعدازظهرهای کسلکننده جمعه را آب و برایمان پرهیجانش کند. زمینی که وقتی وسطش قرار میگیرید، تمام دنیا میشود همان محدوده جغرافیایی آزادی. فرقی نمیکند بخواهید رفاقت کنید یا دشمنی. همه چیز در جغرافیای آزادی تعریف میشود. شعار «رو به رو آماده باش!» برای رفقا و «تو که اون گوشه نشستی، خفه شو!» هم برای دشمنی کردن.
معماری ایرانی
میگفتند هنگام ساخت استادیوم آزادی دو پسر خانواده فرمانفرماییان میانهشان خراب شد. بعد از پیدا شدن یک فایل صوتی که ثابت میکرد رانت و فساد مالیای در مناقصه ساخت استادیوم آزادی صورت گرفته، رئیس سازمان تربیتبدنی و برنده مناقصه کنار گذاشته میشوند. تیمسار خسروانی، رئیس جدید تربیتبدنی، از خداداد فرمانفرماییان، رئیس سازمان برنامه میخواهد کار ساخت ورزشگاه را به برادرش بسپارد. خداداد بعد از داستان فساد و رانتی که سروصدا درست کرده بود، از این کار امتناع میکند و از خسروانی میخواهد کس دیگری را انتخاب کند و اگر او مناقصه را به برادرش بسپارد، «مردم چه خواهند گفت؟» هر چند رابطه دو برادر به خاطر این قضیه شکرآب شد اما در نهایت عبدالعزیز فرمانفرماییان در سال ۱۳۴۷ کار ساخت استادیوم آزادی را شروع کرد. سال۱۹۶۲ عبدالعزیز فرمانفرماییان به مکزیک سفر کرده و تحت تاثیر استادیوم آستک مکزیکوسیتی قرار گرفته بود؛ ورزشگاهی که فرمانفرماییان دربارهاش میگفت: شبیه آتشفشان است.
وقتی سازمان تربیتبدنی درهکن را به عنوان محل ساخت پروژه اعلام کرد، بهترین موقعیت جغرافیایی برای ساخت ورزشگاهی بر اساس کوههای آتشفشانی بود. بر خلاف تصورات رایج درباره آن روزها، دربار پهلوی هنوز بودجه زیادی برای استادیوم کنار نگذاشته بود و کار ساخت استادیوم با بودجهای محدود – حدود ۸۰ میلیون تومان - شروع شد. فرمانفرماییان ساختمان وزارت نفت در خیابان حافظ را با بودجهای ۱۵میلیون تومانی به پایان رسانده بود و حالا باید با بودجهای پنج برابر یک ساختمان چند طبقه، ورزشگاهی ۱۰۰هزار نفری میساخت. فقط ۱۷ ماه بعد استادیوم آزادی در بازی پرسپولیس- کروزیروی برزیل افتتاح شد. ایران به لطف ورزشگاه مجهز تازهتأسیسش، توانست رقبایی مانند کویت و رژیم صهیونیستی را برای گرفتن میزبانی مسابقات آسیایی ۱۹۷۴ کنار بزند و مهمترین میزبانی تاریخ ورزش ایران را رقم بزند؛ هر چند قرار بود بازیهای آسیایی نسخهای آزمایشی باشد تا در مرحله بعد آزادی میزبان المپیک شود؛ رویایی که در چهلوپنج سالگی ورزشگاه پیر آزادی تعبیرنشدنی به نظر میرسد.»
نظر شما