پرشین خودرو: سه شرکت بزرگ خودروسازی فورد، کرایسلر و جنرال موتورز برای چندین سال بود که با مشکلات دست و پنجه نرم میکردند و دهها سال تصمیمات ضعیف مدیریتی در این صنایع خودروسازی آنها را درگیر هزینههای سنگین خدمات درمانی و پرداخت مستمری بازنشستگی کرده بود.
به گزارش «پرشین خودرو» به نقل از فارس، در خاطرات جورج واکر بوش آمده است: ماهها پیش از برگزاری انتخابات سال 2008 عزم خود را جزم کرده بودم دوران انتقالی تمام عیار و سازماندهی شدهای داشته باشم.
دوران انتقالی قدرت تحت نظارت "جاش بولتون" [رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید] و یکی از معاونانش به نام "بلیک گاتسمن" که از معاونان پیشین شخص من نیز بود، انجام گرفت.
آنها به رئیس جمهور منتخب و تیمش اطمینان دادند که گزارشهای روزانه به دستشان خواهد رسید و این که آنها میتوانند به اعضاء و مقامات ارشد دولت دسترسی داشته باشند و فضای اداری لازم برای سازمانهای جدید خود در اختیار بگیرند.
بخشی از این دوره انتقالی مربوط میشد به سیاستهای اقتصادی.
بحران مالی باعث مطرح شدن این سوال نهایی شده بود که با این صنعت متزلزل خودروسازی آمریکا باید چه کار کرد؟ سه شرکت بزرگ خودروسازی فورد، کرایسلر و جنرال موتورز برای چندین سال بود که با مشکلات دست و پنجه نرم میکردند.
دهها سال تصمیمات ضعیف مدیریتی در این صنایع خودروسازی آنها را درگیر هزینههای سنگین خدمات درمانی و پرداخت مستمری بازنشستگی کرده بود. آنها در درک تغییرات بوجود آمده در بازار عملکرد کندی داشتند و در نتیجه در زمینه تولید و قیمت محصول از خودروسازان خارجی از رقابت عقب ماندند.
تصمیم درباره خودروسازان را به بعد از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری واگذار کردم
وقتی که ضربهای به اقتصاد وارد شد، فروش خودرو کم شد. بعد از آن توقف در بازارهای اعتباراتی باعث توقف همه وامهای خرید خودرو شد. سهام شرکتهای خودروساز بواسطه شکست بازار سهام در ماههای سپتامبر و اکتبر آن سال گرفتار وضعیت نامناسبی شد. تراز پولی آنها به پایینترین حد رسید. آنها امید اندکی به کسب منابع مالی جدید در بازارهای خصوصی داشتند.
در پاییز سال 2008، "ریک وگنور" مدیرعامل شرکت خودروسازی جنرال موتورز تلاشی را برای کسب کمکهای مالی از دولت آغاز کرد.
او هشدارداد که اگر جنرال موتورز سقوط کند متعاقب آن دیگر شرکتهای خودروسازی سقوط خواهند کرد. فکر نمیکنم همزمانی هشدار او درباره ورشکستگی درست قبل از انتخاباتی که پیش رو بود، امری عمدی بوده باشد. از این رو تصمیم درباره صنعت خودروی کشور را اتخاذ نکردم و آن را به بعد از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری موکول کردم.
اعتقاد شدید داشتم دولت نباید به بازار و معاملات خودرو ورود کند
شش روز بعد از انتخابات، من با رئیس جمهوری منتخب، باراک اوباما، در اتاق ریاست جمهوری دیدار کردم.
باراک آدم خونگرم و مطمئنی بود. به نظر میرسید او نیز همان حس غریبی را دارد که من هشت سال پیشتر و زمانی داشتم که بیل کلینتون به من به عنوان رئیس جمهور منتخب آمریکا خوشآمد گفت.
من همچنین حس مسئولیتپذیری را که در اوباما موج میزد، مشاهده کردم. او از من سوال کرد که چطور برنامه روزانه خود را چیدم و کارکنان خود را سازماندهی کردم. ما درباره سیاست خارجی حرف زدیم از جمله رابطه آمریکا با چین، عربستان سعودی و دیگر قدرتهای اصلی دنیا. ما همچنین درباره موضوعات اقتصادی مانند مشکل شرکتهای خودروساز حرف زدیم.
آخر همان هفته، من نشستی با تیم اقتصادی خود برگزار کردم و گفتم: "به باراک اوباما گفتم اجازه نخواهم داد شرکتهای خودروسازی سقوط کنند. من این وضع افتضاح را به او نخواهم سپرد."
من با اقدام "جیمی کارتر" [رئیس جمهور اسبق آمریکا] در نجات مالی شرکت خودروسازی کرایسلر در سال 1979 مخالفت کرده بودم و قویاً اعتقاد داشتم دولت باید پای خود را از بازار و معاملات خودرو بیرون بکشد.
با این حال اقتصاد آمریکا به شدت شکننده شده بود و مشاوران اقتصادی من هشدار داده بودند که ورشکستگی فوری این سه شرکت بزرگ خودروسازی موجب از دست رفتن بیش از یک میلیون شغل، کاهش درآمدهای مالیاتی به میزان 150 میلیارد دلار و عقبگرد در تولید ناخالص داخلی آمریکا به میزان صدها میلیارد دلار خواهد شد.
تلاش داشتم در عملکرد و قوانین شرکتهای خودروساز اصلاحات انجام دهم
کنگره آمریکا پیشتر لایحه ارایه وام 25 میلیارد دلاری را به شرکتهای خودروساز در ازای این که آنها ناوگان خودرویی خود را از نظر مصرف سوخت بهینه کنند، تصویب کرده بود. امیدوار بودم بتوانیم این وامها را فوراً در اختیار این خودروسازان قرار دهیم تا آنها بتوانند به اندازهای دوام بیاورند که رئیس جمهور جدید و تیمش وقت داشته باشند به اوضاع رسیدگی کنند.
مردی که من برای موضوع شرکتهای خودروسازی معرفی کرده بودم "کارلوس گوتیرس" وزیر بازرگانی بود.
گوتیرس متولد کوبا بود و وقتی که پسر بچهای بیش نبود به ایالت فلوریدا مهاجرت کرد. والدینش بعد از آن به مکزیک رفتند و کارلوس در آنجا شغل رانندگی کامیون حمل و تحویل کالا برای شرکت "کلاگ" را به دست آورد. بیست و چهار سا بعد، کارلوس به جوانترین مدیر عامل تاریخ این شرکت انتخاب شد و تنها مدیر عامل با اصلیت آمریکای لاتین بود که مدیریت شرکت "فورچون 500" را در دست گرفت. او در سال 2005 به عضویت دولت من درآمد و عملکرد موفقی در ارتقای تجارت، دفاع از کاهش مالیاتی و طرفداری از آزادی کوبا داشت.
کارلوس و تیم اقتصادی به سختی بر کنگره فشار آوردند تا وامهای خودروسازان را صادر کند. ما در مجلس نمایندگان توانستیم به موفقیتهای دست پیدا کنیم اما سنا کوتاه نمیآمد. تنها گزینهای که باقی مانده بود این بود که این پول را از طرح نجات اقتصادی TARP قرض بگیریم. به تیم اقتصادی گفتم که میخواهم از این وامها به عنوان فرصتی برای تاکید بر این امر استفاده کنم که شرکتهای خودروساز طرحهای اقتصادی مترقی و پایداری تدوین سازند.
بنا بر مفاد و شروط سخت و محکم وامها، شرکتها تنها تا آوریل 2009 فرصت داشتند که با تجدید ساختاری در اقدامات خود و مذاکرات مجدد درباره قراردادهای کاری و دستیابی به توافقات مالی با صاحبان سهام قرضه از نظر مالی باثبات و متکی به خود شناخته شوند. اگر این شرکتها نمیتوانستند همه این شرایط را محقق سازند این وام بازپس گرفته شده و موجب ورشکستگی اجباری میشد.
خودروسازان شرایط وام دهی دولت را بسیار سختگیرانه میدانستند
این توافق در هر دو طرف معامله انتقاداتی برانگیخت. رئیس اتحادیه خودروسازان از این امر شکایت داشت که شرایط بسیار سخت است. "گروور نورکوئیست" که یکی از طرفداران بانفوذ محافظهکاری مالی بود در نامهای سرگشاده به من نوشت: "خیر آقای رئیس جمهور! جورج بوش عزیز!"
هیچ کس به اندازه من ناامید نشده بود. وقتی که وامهای محدود کوتاه مدت بهتر از نجات مالی بود، برای من ناامید کننده بود که نجات خودروسازان برای من به عنوان آخرین تصمیم عمده در زمینه اقتصادی تبدیل نشود.
اما بازار عملکرد تمام و کمالی نداشت. من میبایست از کارگران آمریکایی و خانوادهها در برابر شکست تمام عیار حمایت میکردم. در عین حال به فکر جانشین خود نیز بودم. میخواستم با او به گونهای رفتار کنم که اگر جای او بودم دوست داشتم با من رفتار میشد.
کد خبر 7873
نظر شما