به گزارش پرشین خودرو به نقل از عصرایران، دنیا روی مدار سینوسی قرار دارد. همین است که گاهی احساس سرخوشی میکنیم و گاهی فکر میکنیم بدبیارترین آدم روی زمین هستیم.
یک روز با تمام وجود زندگی را دوست داریم و یک روز دلمان میخواهد جلوی زندگیمان یک نقطه بگذاریم. روزهایی را در زندگی تجربه کردهایم که حس زیستن داشتهایم و خودمان را خوشبختترین آدم دنیا میدانستیم و روزهایی را داشتهایم که دائم ورد زبانمان این بوده که چقدر ما بدبختیم و این زندگی چرا سر نمیآید. این یک واقعیت طبیعی است که غم و شادی در کنار هم باشند.
شادیها میآیند تا غمها ما را از پا در نیاورند و غمها میآیند تا شادیها برایمان یکنواخت نشوند. تنها با دانستن گذرا بودن این حالات اندوه و شادی میتوانیم خودمان را تسلی بدهیم و به قول شاعر: «و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم میگذرد.».
نکته غمانگیز ماجرا این است که گاهی ماندگاری این غم و اندوه در ما یا اطرافیانمان بیش از اندازه میشود و غم مهمان همیشگی و دائمی درونی میشود و کمکم به این روند عادت میکنیم و هیچ تلاشی برای راندن این اندوه نمیکنیم.
تا بهحال به این فکر کردهاید که چرا امروزه بیشتر قشر جوان، برخلاف شور و نشاطی که باید داشته باشند، دائم افسرده، گوشهگیر و نالان هستند؟ مسائل اقتصادی کشور مهم است اما گاهی خودمان هم به برخی شرایط افسرده و خموده بودن، دامن میزنیم. آیا تا به حال به دلایلی که منجر میشود دائم احساس بدبختی کنیم، فکر کردهاید؟
۱ ـ مقایسههای افراطی در فضای مجازی:
امروزه همه افراد، بزرگ و کوچک، پیر و جوان، زن و مرد یک گوشی هوشمند در دست دارند و اکثر وقت خود را در شبکههای مجازی متنوع میگذرانند.
روزی چندبار عکسهای کاربران اینستاگرام را رصد میکنیم و به حال خوشی که دارند غبطه میخوریم. عکسهایی که افراد در سفرهایشان گرفتهاند.
عکس از مهمانیهای. عکس با لبخندهای پررنگ و عمیق. عکسهایی با لباسهای گران قیمت در مکانهای لوکس و…. اگر کمی با خودمان منطقی باشیم به این نتیجه میرسیم که حتی خود ما هم عکسی از درد و غصه و مریضیهایمان را به اشتراک نگذاشتهایم. هر عکسی از ما ثبت شده است در حال خنده و خوشی بودهایم.
حتی اگر آن شادی مصنوعی باشد. پس نباید گمان کنیم تمام روزها و ساعات این افراد در همین عکسها خلاصه شدهاند. ما هیچ خبری از پشت صحنه آن عکسها نداریم پس بهتر است به خودمان بگوییم که ظاهر زندگی افراد را، با باطن زندگی خودمان مقایسه نکنیم.
۲ ـ ترس از شکست خوردن:
اکثر مواقع ترسی که درونمان نفوذ کرده را تکریم میکنیم. به این معنی که هیچوقت اجازه نمیدهیم که با آن ترس روبرو شویم.
اگر با ترسی که داریم روبرو شویم، متوجه میشویم که ترسش از مواجهه و انجام آن عمل بیشتر بوده است. اگر قدرت ریسک پذیری را در خود پرورش دهیم و به صورت عاقلانه با ترسهای خود روبرو شویم از شکست نمیهراسیم.
چون برای رسیدن به موفقیت از راههای میانبر زیادی استفاده میکنیم.
اگر برای رسیدن به یک هدف با شکست و بن بستی روبرو شویم، خود را نمیبازیم و بار دیگر از راهی دیگر به آن هدف نزدیک میشویم. افرادی را به خاطر بیاورید که سالهاست پشت کنکور هستند و درس میخوانند تا به هدف دلخواه خود برسند.
اگر یک سال در کنکور شکست خوردند عزمشان را جزم میکنند تا باز هم تلاش کنند. اکثر ناکامیها و فرسودگیهای ما از این جهت است که از شکست خوردن و بازنده شدن واهمه داریم. وقتی با آن مواجه میشویم تمام درهای دیگر را هم بسته میبینیم و برای رسیدن به پیشرفتی دیگر مسیر دیگری را انتخاب نمیکنیم.
این یک واقعیت طبیعی است که غم و شادی در کنار هم باشند
۳ ـ شفاف سازی معیارهای خود:
یک روزی هم برویم با خودمان خلوت کنیم و از خودمان بپرسیم که واقعا تعریف ما از خوشبختی چیست؟ چه ملاکهایی از خوشبختی را امروز در زندگی خود به دست آوردهایم؟ به چه کسی بدبخت میگوییم؟ جنبههای مثبت و منفی زندگی ما چیست؟ ملاک خوشبختی را ثروت و مدرک دانشگاهی میدانیم یا حس ارزشمندی؟ چقدر برای خوشبختی خود تلاش کردهایم؟
به چند نفر حس خوشبختی و خوشحالی دادهایم؟ بدبختی به معنای جیب خالیست یا مغز خالی؟ خودمان را با یک چالش روبرو کنیم و از خودمان بخواهیم همه چیز را ایدهآل گرا یا زیاد از حد تلخ و تاریک نبینیم.شاید واقعا ملاک و تعریف ما از خوشبختی غلط باشد و یک عمر اشتباهی خودمان را عذاب دادهایم.
۴ ـ آرزوهای قابل دسترس و غیرفانتزی داشته باشید:
دوستی دارم که از بچگی آرزو دارد که فضانورد شود. همیشه خودش را در فضا و فلان سیاره تصور میکند.
تا الان که بیست و چند سال سن دارد، نهایت رسیدن به آرزویش این بوده که کلاسهای نجوم رفته و چندبار آسمان شب را رصد کردهاست. همیشه هم از اینکه مثل انوشه انصاری نشده است مینالد و میگوید: «چقدر من بدبختم که یکبار به فضا نرفتم!». آرزو داشتن خوب است.
اما اگر سمت آرزوهایی برویم که برآورده شدنشان تنها در خواب و رویا محقق میشود، باعث میشود دائم حس بدبختی و ناکامی کنیم که به آنها نمیرسیم. اگر هم آرزوهای این چنینی دارید، آن را مبداء و مقصد زندگیتان ندانید که اگر رسیدن به آن را دور از ذهن و امکاناتتان دیدید، افسرده و غمگین شوید.
۵ـ بستن چشممان بر روی حقایق:
یک طنز تلخی بود که میگفت ما جماعت ایرانی زمانیکه در مطب دکتری منتظر میمانیم، تا آن وقتیکه از مطب بیرون میزنیم در حال حساب کتاب این هستیم که ببینیم این دکتر روزی چقدر درآمد دارد! این مثال را به دیگر وجوه زندگی تعمیم دهید.
همیشه وقتی موفقیت یک نفر را در زمینهای میبینیم، هیچگاه به این فکر نمیکنیم که آن فرد چقدر برای رسیدن به این موقعیت تلاش کردهاست. همیشه بهجای دیدن مسیر موفقیت، فقط نتیجه را میبینیم.
همین باعث میشود خیال کنیم خوشبختی و موفقیت از آسمان در دامن یک فرد افتاده و هیچ تلاشی در این زمینه رخ نداده. بنابراین خودمان هم همیشه دنبال معجزه و معجون موفقیت میگردیم و اگر آن را پیدا نکردیم دائم دم از بدبختی و بدشانسیمان میزنیم.
نظر شما